محل تبلیغات شما
شاید اگر میدانستم
مهربان تر بودم با تو.
و حتی عنوان سنگین آقا را 
برای همیشه از کنار اسمت برمیداشتم
و راحت صدایت میکردم.
مثل خواهری برادر کوچکترش را!
بیشتر راهت میدادم 
و راحت تر ابراز محبت میکردم
و وقت حرف زدن هییچ فعلی را جمع نمی بستم
بازهم مثل خواهری برادر کوچکترش را!
تازه فهمیده ام  دلیل بعضی شباهت ها را
و اینکه چرا از یک جایی به بعد پدر
دیگر محاسن خضاب نکرد.
تازه میفهمم چرا وقتی می امدی انگار حبیبم آمده باشد
و وقتی قصد رفتن میکردی انگار 
حبیبم بخواهد بار سفر ببندد.
میدانی شعله ی آتشی که دارد ذره ذره
خاموش میشود در دل خیلی ها
تازه چند ساعتی ست در دل من زبانه کشیده
راستش را بخواهی جور دیگری داغ دار شده ام
دلم سوگواری میخواهد
از جنس خواهری برای  برادر کوچکترش!
پدر راست میگوید انگار که تازه شناختمت
احساس مالکیت عجیبی پیدا کرده ام 
به تو.
نزدیکتر شده ای به قلبم
به قول معلم
انقدر که لحمک لحمی.و دمک دمی!






فان مع العسر یسری...

امن یجیب المضطر...

غصه های ناتمام دختری برای پدرش

کوچکترش ,خواهری ,تازه ,برادر ,انگار ,مثل ,برادر کوچکترش ,کوچکترش را ,در دل ,خواهری برادر ,مثل خواهری ,خواهری برادر کوچکترش

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بصیرت-هدایت عاشقان ظهور نزدیك است ~|divergent diary|~ انواع پروژه فایل اکی 2 کتابخانه عمومی امام خمینی(ره) گرکان کلبه ی حکایت ها صدای سکوت من نکاتی از یک فیلم تازه منتشر شده naconewsti تاریخ امروز , ساعت و تقویم ایرانی امروز