محل تبلیغات شما
حس کردم باهام سر سنگین شده.هرچی دلیل میپرسیدم میگفت طوری نیست.اما خب من متوجه بودم که یه چیزی هست.از چیزی دلخوره و نمیگه.اونقدر اصرار کردم و پاپیچش شدم تا سکوت رو شکست.گفت یه کم فکر کنی میفهمی چیشده.پرسیدم کار بدی کردم؟اشتباهی ازم سر زده؟گفت یه کم فکر کن یادت میاد.اما من هیچی به فکرم نمیررسید.خیلی اصرار کردم تا اینکه گفت مگه من هم سن و سال توام که با من شوخی میکنی؟بچه ی نادون .خجالت نمیکشی؟!!!
اولین باری بود که بابا خیلی جدی بهم گفت خجالت نمیکشی؟!!
هرچی پرسیدم که چی شدهکی شوخی کردمچی گفتم مگهجواب ندادمجبور شدم صحبتهای یک شب قبلمون رو بخونم
ای دل غافل.شب قبلش داشتیم صحبت میکردیم که من برای اولین بار شوخی کردم با بابا.اونم قبلش معذرت خواستمو گفتم بابا ناراحت نشیناااا.اما خب بابا انتظار همچین حرفی رو از دخترش نداشته.بهش بدجور برخورده بود.هرچی معذرت خواهی کردم نتونستم دلشو به دست بیارم.دلخور بود و ناراحت  و عصبانی.به هیچ عنوان راهم نمیداد.سکوت کرده بودهرچی میپرسیدم با بله و خیر جواب میداد.جوری حرف میزد که فکر میکردم دیگه نمیخوادم.به گریه کردن افتادم.گریه ی بلند بلند از سر پشیمونی و خجالت.صدامو براش فرستادم همونجوری که گریه میکردم و بریده بریده میگفتم غلط کردم باباببخشید بابا.بیجا کردم.معذرت میخوام بابا.دیگه تکرار نمیشه.غلط اضافی کردم.شکر خوردم.هق هق گریه میکردم و صداش میکردم بابا .بابا مهدیم.بابا جونم.ببخشینم
نوشت  تنبیه شدی؟
گفتم بله بابا
گفت پس تمومه.دیگه گریه نکن.فراموش کن.منم فراموش میکنم.
آشتی شد باهام!

بعدها یک روز لا به لای حرفهاش گفت بماند که اونروز که انجوری گریه میکردی و صدام میزدی با شنیدن صدات چه تکه های بزرگ خونی از حنجره م زد بیرون.تو فکر نکردی چه به روزگار قلب من میاد؟دیگه هیچ وقت اونجوری گریه نکن!

پ.ن
قلبم بهم دروغ نمیگه.شما هم امشب خیلی دلتنگین بابا!


فان مع العسر یسری...

امن یجیب المضطر...

غصه های ناتمام دختری برای پدرش

هرچی ,میکردم ,فکر ,رو ,خیلی ,شوخی ,اما خب ,یه کم ,بود هرچی ,شوخی کردم ,اصرار کردم

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

عکس sourtheroti فایل اکی مرجع فروش و خرید انواع پایان نامه ، تحقیق ، مقاله ، پروژه ، ترجمه ، پاورپوینت ، انواع طرح های کسب و کار و ... مردان اعراف شهید مطهر Ann's receptions آسمان آبی سایت تخصصی ماسک صورت pasdenimar معرفی سایت های کسب درامد